تلاش میکنم. چند روز هست که حتى نفس کشیدن هم برایم دشوار شده. آگهىهاى کاریابى را چک میکنم. رزومه میفرستم. تماس میگیرند و وقتى حاضر میشوم از کارهایم انتقاد میکنند. دوستهایم پراکنده شده اند. کسى کنارم نیست بجز امید. نیاز به یک همجنس دارم تا حرف بزنم. نیاز به سارومان دارم. اما او کیلومترها دورتر از من دارد زجر میکشد. من و او انسانهاى خوبى هستیم اما بیخودیم. من فقط او را دارم که دلگرمم کند. در این یک سالى که رفته هرروز به یادش بودم. البته که من انسان به یاداورى هستم و هیچ چیز را فراموش نمیکنم.
روغن مخصوص دیزل ژنراتوراز تلاش براى ندیده شدن براى یکسرى از ادمها و دیده شدن براى بعضى دیگر خسته شدم. انگار که این زندگى هیچوقت قرار نیست انطورى باشد که باید. دلم براى دوستم تنگ شده است و کاش حداقل بعضى چیزها مطابق میلمان جلو میرفت.
سارومان تکه اى از بهشتبه تازگى متوجه شدم که دچار حسادت به بعضى از ادمهاى اطرافم شدم. مثلا به خانوم رم که احمق هست ولى احساس شاخى میکند. و به خانوم فخ که احمق هست و به حماقتش افتخار میکند.
تناسلى در دهان همهنمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیباییها نشده بودم تا اینکه دوستم از همهی زیباییهای خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشیهای روی دیوار را دوست دارم. اینهی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال روی بخاری را دوست دارم. درناهای اویزان از دیوار را دوست دارم. مدادرنگیها و قلموهای روی میزم را دوست دارم. تدی را دوست دارم. شعرهای که روی دیوار نوشته ام را دوست دارم. فرش زیرپایم را که پدرم در بچگی بافته را دوست دارم. خودم را دوست دارم. موهایم را که الان نارنجی شده اند را دوست دارم. لحاف پر از گربهی روی تختم را دوست دارم. خودم را دوست دارم. خودم را دوست دارم وقتی که در خانهی زیبایم زندگی میکنم. خودم را دوست دارم با همهی چیزهای بدم. امید را دوست دارم. خواهرم را دوست دارم. مادرم را دوست دارم. پدرم را دوست دارم. برادرم را دوست دارم. مریل استریپ را دوست دارم. دوستانم را دوست دارم. استادم را دوست دارم. و همهی این دوست داشتنها برای ادامهی زندگی برایم کافیست.
لحظات رنگی شدن فلفل دلمه ایدلم براى زمانى که نبود و دل تنگش بودم تنگ شده. انگار که نمیتوانم از لحظه، از شادى و از وجودش لذت ببرم. انگار که عادت کرده ام به نبودن و دلتنگ شدن.
تجدید میثاق دبیرکل، مدیران و کارکنان مجمع جهانی اهل بیت(ع) با آرمانهای امام خمینی(ره)گاهى بى دلیل احساس خوشبختى میکنم. انگار که جیبهایم پر از پول است، سیگار را ترک کرده ام و همه ى دنیا را دوست دارم. این قرصهاى گیاهى را به شدت دوست دارم. میتوان همه را دوست داشت.
تماس گرفتم که فقط بگویم شبت خوشگاهى بى دلیل احساس خوشبختى میکنم. انگار که جیبهایم پر از پول است، سیگار را ترک کرده ام و همه ى دنیا را دوست دارم. این قرصهاى گیاهى را به شدت دوست دارم. میتوان همه را دوست داشت.
تماس گرفتم که فقط بگویم شبت خوشگاهى بى دلیل احساس خوشبختى میکنم. انگار که جیبهایم پر از پول است، سیگار را ترک کرده ام و همه ى دنیا را دوست دارم. این قرصهاى گیاهى را به شدت دوست دارم. میتوان همه را دوست داشت.
پسرها چگونه میتوانند کسشر باشندگاهى بى دلیل احساس خوشبختى میکنم. انگار که جیبهایم پر از پول است، سیگار را ترک کرده ام و همه ى دنیا را دوست دارم. این قرصهاى گیاهى را به شدت دوست دارم. میتوان همه را دوست داشت.
بنیاسرائیل و پیامبری / تاریخ فرهنگی «قبیله لعنت»تعداد صفحات : 0